کد مطلب:246049 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:250

محمد بن سهل قمی می گوید
آن زمان كه در مكه مجاور بودم، فرصتی دست داد كه در مدینه خدمت امام جواد برسم. در طول راه با خودم فكر كرده بودم كه از امام لباسی تقاضا كنم - برای تیمن و تبرك -

وقت ملاقات به پایان رسید و من رو و مجال آن را نیافتم كه خواسته ام را مطرح كنم. فكر كردم تقاضایم را در نامه ای بنویسم و به امام تقدیم كنم.

نامه را نوشتم، اما برای دادن آن به امام تردید كردم و همچنان خجالت كشیدم و با خود گفتم به مسجد می روم و دو ركعت نماز می خوانم و صد بار از خدا طلب خیر و صلاح می كنم اگر به قلبم الهام شد كه نامه را بدهم، می دهم و الا آن را پاره می كنم.

چنین كردم، اما همچنان دلم به دادن نامه گواهی نداد.

از خواسته ام گذشتم، نامه را پاره كردم و رهسپار مكه شدم.

هنوز فاصله چندانی از مدینه نگرفته بودم كه دیدم كسی با بسته ای در دست در میان كاروان دنبال من می گردد.

وقتی به من رسید، بسته را به من داد و گفت: «این لباس را امام جواد برای شما فرستاده است.» [1] .



[ صفحه 89]




[1] بحارالانوار - جلد 50 - صفحه ي 44.